باران شو باز باران
که چشمهای جهانم پُر است از عبور خاکستر
و این رد پای سیاه زخم است
و این درست نقطه ایست
که از انبوه جهان چشم ترم گُر می گیرد
تب دارم
تبی سرد
تبی تهی
تبی خاموش
تا آن زمان که نور کماکان نیست
تا آن زمان که نور کماکان هست
و چشم هایم هر روز
جمعه می جوید
این جمعه ها که می گذرد
جمعه نیست
عید نیست
شاعر:@entezarnegari
https://telegram.me/joinchat/DJivlj9j-Kql_c9ZkHNgCQ
تاریخ : سه شنبه 95/5/26 | 4:23 عصر | نویسنده : انتظار نگار | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.